به نام دمنده دمیدنی های دم و باز دم به نام رهنمایی محبت مادری و به نام او که مرا آورد تا بیایم تا چهار دست و پ پا روی به سوی لبخندی دیگر از مادر بیاورم و بعد ها با قدم هایم قدم بر خدمت او قرار دهم و خدا را سپاس بگویم که مرا باین دنیا آورده تا بتوانم تجربه هایی را در ذهن به نظر ذهنم یادداشت کنم و اما اگر با همین تجربه ها به این دنیا باز دوباره از نو پا می نهادم در دلم می گفتم کاش نمی آمدم نه به خاطر این که ناراضیم چون من که هنوز چیزی ندیده ام فقط به خاطر این که غم و اندوه بزرگترهایم را نبینم و مکررااین ندا را نشنوم که (زمانه ، زمانه ی بدی شده است) و یا (امان از دست این روزگار) شاید ان ها راست می گویند که انسان به هنگام ورود به این چرخه ی بعضی از دروغ ها و نیرنگ ها زار زار می گرید و عذاب خود را به عینه می بیند .
ولی اگر با تجربه ها دوباره به دنیا می امدم سعی می کردم که بسیاری از این اشتباه ها کناره گیری کنم و با خود بگویم که جایگاه مرد در این دنیا مرگ است شاید فقط در این دنیا و به خود می گفتم که خوبی ها قبلا به فروش رفته و روی ان ها می نوشتم-فروخته شده است- درست است بسیاری طلب ان ها را می کنند و با این که میدانند ان ها فروخته شده اند ولی باز می خواهند.
ای کاش فقط
خوبی ها را فقط با تکه کاغذ هایی با اعداد روی ان نمی خریدند و حداقل لبخندی بر لب داشتند و ...
اما من تجربه هایی را از ان،خود دیگری کسب کرده بودم و جنس فروخته شده را به هیچ وجه به کسی جز صاحبش نم فروختم.
شاید کسی باشد که جای مرد را مرد وارانه بداند.
نیکداد (محمد محبی)
با تشکر از دوست عزیزم میلاد عربی
نظرات شما عزیزان:

.: Weblog Themes By Pichak :.